آیه 26 سوره انعام

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ ۖ وَإِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ

[6–26] (مشاهده آیه در سوره)


<<25 آیه 26 سوره انعام 27>>
سوره :سوره انعام (6)
جزء :7
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

همین کسانند که هم مردم را از (فیض) آن منع می‌کنند و هم خود را محروم می‌دارند و غافل از آنند که تنها خود را به هلاکت می‌افکنند.

و آنان دیگران را [از توجه به قرآن] بازمی دارند و خود نیز از آن دور می شوند، اینان جز خود را به هلاکت نمی اندازند، و [این خطر را] درک نمی کنند.

و آنان [مردم را] از آن باز مى‌دارند و [خود نيز] از آن دورى مى‌كنند، و[لى‌] جز خويشتن را به هلاكت نمى‌افكنند و نمى‌دانند.

اينان مردم را از پيامبر بازمى‌دارند و خود از او كناره مى‌جويند و حال آنكه نمى‌دانند كه تنها خويشتن را به هلاكت مى‌رسانند.

آنها دیگران را از آن بازمی‌دارند؛ و خود نیز از آن دوری می‌کنند؛ آنها جز خود را هلاک نمی‌کنند، ولی نمی‌فهمند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

They dissuade [others] from [following] him, and [themselves] avoid him; yet they destroy no one except themselves, but they are not aware.

And they prohibit (others) from it and go far away from it, and they only bring destruction upon their own souls while they do not perceive.

And they forbid (men) from it and avoid it, and they ruin none save themselves, though they perceive not.

Others they keep away from it, and themselves they keep away; but they only destroy their own souls, and they perceive it not.

معانی کلمات آیه

ينئون: نأى: دور شدن. «ينئون» دور مى شوند.

نزول

محل نزول:

این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است.

شأن نزول:

«شیخ طوسی» گوید: عده‌اى گویند: این آیه درباره ابولهب نازل شده كه در مواسم از رسول خدا صلى الله علیه و آله متابعت می‌نمود و مردم را از آزار رسانیدن به او بازمی‌داشت و در عین حال مردم را مانع از پیروى كردن رسول خدا صلی الله علیه و آله مى گردید. ولى باید گفت: كه این آیه درباره كفارى است كه در آیه 25 بدان اشاره شده است.

و نیز گویند: درباره ابوطالب عموى پیامبر نازل گردیده است. ولى به عقیده ما این موضوع درست نیست زیرا نشانه و دلائلى وجود دارد كه ابوطالب به رسول خدا صلى الله علیه و آله ایمان آورده بود. مخصوصاً شعر معروف و گفتار مشهور او دلیل بارزى بر اعتراف وى به نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله مى باشد.

مجاهد گوید: درباره قریش نازل شده كه مردم را از پیروى قرآن بازمی‌داشتند و از تصدیق مردم به نبوت و رسالت و پذیرفتن كلام خدا جلوگیرى می‌نمودند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26»

و آنان، مردم را از آن (پيامبر و قرآن) باز مى‌دارند و خود نيز از آن دور و محروم مى‌شوند، (ولى بدانند كه) جز خودشان را هلاك نمى‌سازند، و (لى) نمى‌فهمند.

نکته ها

«يَنئَون» از ريشه‌ى «نأى»، به معناى دور كردن است.

برخى از اهل سنت، در تفسير خود اين آيه را درباره‌ى ابوطالب دانسته و گفته‌اند: وى مردم را از آزار پيامبر نهى مى‌كرد ولى خودش ايمان نمى‌آورد و از مسلمان شدن دورى مى‌جست و برخى آيات ديگر را هم در اين باره مى‌دانند (مثل توبه 113، قصص 56)، ولى به نظر پيروان مكتب اهل‌بيت، ابوطالب از بهترين مسلمانان است و دلايل ايمان ابوطالب پدر عزيز حضرت على عليه السلام بسيار است كه به بعضى از آنها اشاره مى‌كنم:

1. جملاتى كه شخص پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و اهل‌بيت عليهم السلام درباره ايمان او فرموده‌اند، بهترين دليل‌

جلد 2 - صفحه 435

بر ايمان اوست.

2. حمايت‏هاى بى‏دريغ وى از پيامبر در شرائط بسيار سخت.

3. اقرارهاى ابوطالب كه در اشعار خود نسبت به پيامبر و رابطه خود با خدا دارد.

4. سفارش‏هاى او به همسر و فرزند و برادرش حمزه كه از اسلام و نماز و پيامبر حمايت كنند.

5. حزن و اندوه فراوانى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر فوت ابوطالب پيدا شد.

6. ابوبكر و عباس گواهى دادند كه ابوطالب هنگام مرگ، كلمات «لااله الّااللّه و محمّد رسول اللّه» مى‌گفت.

7. رسول خدا صلى الله عليه و آله بالاى منبر براى ابوطالب دعا و جنازه‌ى او را تشييع كرد و به حضرت على عليه السلام دستور كفن كردن او را داد. تنها بر او نماز گذاشته نشد زيرا تا آن روز نماز ميّت واجب نشده بود، چنانكه بر خديجه هم نماز گزارده نشد.

8. حضرت على عليه السلام در نامه‌اى به معاويه نوشتند كه بسيار فرق است ميان پدر من ابوطالب با پدر تو ابوسفيان.

9. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من در قيامت، شفيع پدر و مادر و عمويم ابوطالب هستم.

10. در حديث مى‌خوانيم كه خداوند به رسول خود وحى كرد كه آتش بر پدر و مادر و كفيل تو حرام است.

11. در مسلمان بودن فاطمه بنت‌اسد عليها السلام كه از زنان خوش سابقه و مهاجر است، شكّى نيست و اگر ابوطالب مسلمان نبود، هرگز رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه نمى‌داد كه شوهر اين زن، مردى بى‌ايمان باشد. «1»

پیام ها

1- كفّار و مشركان، همواره در تلاش براى كارشكنى و بازداشتن مردم از گوش‌دادن به قرآن بودند. وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ‌ ...


«1». الغدير، ج 7 و 8؛ الصحيح‌من‌السيره، ج 1، ص 134- 142.

جلد 2 - صفحه 436

2- دورى از پذيرفتن حق، سبب به هلاكت انداختن خود انسان مى‌شود. «وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»

3- شعور واقعى، يافتن راه حقّ است و گم كردن راه حقّ و رهبر حقّ، از سوى هر كه باشد، بى‌شعورى است. «وَ ما يَشْعُرُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26»

بعد از آن در بيان عناد و اصرار ايشان در كفر مى‌فرمايد:

وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ‌: و كافران باز مى‌دارند مردمان را از ايمان به پيغمبر خاتم صلى اللّه عليه و آله‌ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ‌: و خود دور مى‌شوند از او، يعنى نه خود ايمان مى‌آورند و نه ديگران را مى‌گذارند ايمان آرند. وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‌: و

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 247

هلاك نمى‌كنند كفار به نهى نمودن و دور ساختن از ايمان مگر نفوس خود را وَ ما يَشْعُرُونَ‌: و نمى‌دانند و ادراك نكنند كه آن هلاك، تعدى به غير ايشان نكند. بعضى مخالفين آيه را در شأن حضرت ابى طالب دانند، لكن كذب، و از درجه اعتبار ساقط است زيرا:

1- آيه شريفه معطوف است بر آيات سابقه، و معطوف عليه لاحق دلالت مى‌كند بر عدم صحت اين قول، چه همه آن در ذم كفار است كه معاند حضرت رسالتند.

2- اجماع اهل بيت بر ايمان حضرت ابى طالب و اجماع ايشان، حجت است.

3- از ابن عمر مروى است: روز فتح مكه ابو بكر پدر خود ابو قحافه را كه كور و پير فانى شده بود خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آورد و مسلمان شد.

حضرت فرمود: چرا اين پير را در رنج انداختى و بدينجا آوردى؟ گفت: خواستم تا خدا او را اجر دهد به خدائى كه تو را به حق مبعوث ساخته، كه فرح من به اسلام ابى طالب بيشتر بود از اسلام پدر خود، و من به جهت روشنى چشم و خشنودى تو التماس كردم از پدرم. حضرت فرمود: راست گفتى. «1» اين حديث دلالت تمام دارد بر اسلام ابى طالب.

تتمه- احاديث نيز بسيار وارد شده:

1- در كتاب كافى از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مثل ابى طالب، مثل اصحاب كهف است در هنگامى كه پنهان نمودند ايمان را و ظاهر كردند كفر را. پس عطا فرمود خداى تعالى، اجر ايشان را دو مرتبه. «2» 2- روايت شده عباس بن عبد المطلب در مدينه خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله عرض نمود: چه اميد دارى براى ابى طالب؟ فرمود: اميد دارم براى او تمام خير را از خداى تعالى. «3»

«1» مجمع البيان ج 2 ص 287.

«2» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب الحجّة، صفحه 448، حديث 28.

«3» بحار الانوار، جلد 35، صفحه 109، حديث 38.

تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 248

3- مروى است‌ «1» مردى از شيعه به نام ابان بن ابى محمود نوشت خدمت حضرت رضا عليه السّلام: فدايت شوم، بتحقيق شك دارم در اسلام ابى طالب.

حضرت جواب مرقوم فرمود آيه‌ «وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ» «2» تا آخر: و بعد بدرستى كه اگر اقرار نكردى به ايمان ابى طالب، مى‌باشد بازگشت تو به سوى آتش.

4- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: اوّلين جماعتى كه برپا شد، چنين بود كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نماز مى‌خواند و امير المؤمنين عليه السّلام با او بود. در آن هنگام عبور كرد ابو طالب، و حال آنكه جعفر با او بود. فرمودى: اى پسر من، نماز بگزار عقب پسر عم خود. پس چون پيامبر ملتفت شد، مقدّم داشت آن دو را، و برگشت ابو طالب به حالت سرور، و ابياتى انشاد كرد. «3»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «26»

ترجمه‌

و آنها بازميدارند از آن و دورى مى‌كنند از آن و هلاك نمى‌كنند مگر خودهاشان را و ادراك نمى‌كنند.

تفسير

از ايمان بقرآن يا پيغمبر اكرم نهى مى‌كردند و از آنحضرت يا كلام حق دورى مينمودند و از فرط عناد ادراك نمى‌كردند كه ضرر آن بخودشان متوجه ميشود و قمى ره فرموده بعضى از بنى هاشم از پيغمبر (ص) حمايت مينمودند و شرّ قريش را از آن حضرت دفع مى‌كردند ولى از او دورى مينمودند و ايمان نمى‌آوردند و بنظر حقير ترتّب آيه بر آيه سابقه قرينه بر خلاف اين معنى است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ هُم‌ يَنهَون‌َ عَنه‌ُ وَ يَنأَون‌َ عَنه‌ُ وَ إِن‌ يُهلِكُون‌َ إِلاّ أَنفُسَهُم‌ وَ ما يَشعُرُون‌َ «26»

و ‌اينکه‌ كفار نهي‌ ميكردند و جلوگيري‌ مينمودند ‌از‌ پيغمبر و ‌آنها‌ ‌را‌ دور ميكردند ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ و هلاك‌ نميكردند مگر نفوس‌ ‌خود‌ ‌را‌ و درك‌ نميكردند هلاك‌ ‌خود‌ ‌را‌.

مفسرين‌ عامه‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌را‌ ‌اينکه‌ نحو تفسير كردند ‌که‌ مراد ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ مثل‌ حضرت‌ ابي‌ طالب‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌که‌ جلوگيري‌ ميكرد ‌که‌ كفار قريش‌ بآن‌ حضرت‌ اذيت‌ و آزار نرسانند و مردم‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ دور ميكرد ‌که‌ آسيبي‌ بآن‌ حضرت‌ وارد نشود ولي‌ خودش‌ ايمان‌ نياورد و بكفر ‌از‌ دنيا رفت‌ و ‌خود‌ ‌را‌ بهلاكت‌ انداخت‌ و نمي‌فهميد و بعضي‌ جماعتي‌ ‌از‌ بني‌ هاشم‌ ‌را‌ گفتند ‌که‌ ‌اينکه‌ نحوه‌ بودند نه‌ خصوص‌ ابي‌ طالب‌ تنها و امروز مطلق‌ عامه‌ حضرت‌ ابي‌ طالب‌ و ‌عبد‌ المطلب‌ و هاشم‌ و ساير اجداد نبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و پدر بزرگوارش‌ ‌را‌ كافر و مشرك‌ ميدانند و ‌اينکه‌ تفسير غلط صرف‌ ‌است‌ و مخالف‌ ‌با‌ ظاهر بلكه‌ صريح‌ ‌آيه‌ ‌است‌ چنانچه‌ بيان‌ خواهد شد و حضرت‌ ابي‌ طالب‌ ايمان‌ بآن‌ حضرت‌ داشت‌ و ائمه‌ (ع‌) ‌که‌ احد ثقلين‌ هستند و داراي‌ مقام‌ عصمت‌ و طهارت‌ هستند ‌در‌ اخبار و ادعيه‌ و زيارات‌ اجماع‌ دارند ‌که‌ ‌اينکه‌ اخبار بحدّ تواتر رسيده‌ ‌که‌

جلد 7 - صفحه 40

حضرت‌ ابي‌ طالب‌ (ع‌) ايمان‌ كامل‌ بحضرت‌ رسالت‌ داشت‌ و ‌در‌ كتب‌ عامه‌ ‌هم‌ اشعار زيادي‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ نقل‌ نموده‌ بلكه‌ ‌در‌ باب‌ مسئله‌ نبوت‌ عامه‌ و امامت‌ عامه‌ ‌در‌ باب‌ شرائط نبوت‌ و امامت‌ بادله‌ بسياري‌ ثابت‌ كرديم‌ ‌که‌ جميع‌ انبياء و اوصياء پدران‌ ‌آنها‌ همه‌ مؤمن‌ و صالح‌ بودند و رجس‌ كفر و شرك‌ دامن‌ ‌آنها‌ ‌را‌ آلوده‌ نكرده‌ و آباء و اجداد ‌اينکه‌ خاندان‌ عصمت‌ ‌تا‌ حضرت‌ اسماعيل‌ تمام‌ قبل‌ ‌از‌ اسلام‌ بدين‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ بودند بلكه‌ مثل‌ حضرت‌ ‌عبد‌ المطلب‌ و ابي‌ طالب‌ ‌از‌ اوصياء حضرت‌ ابراهيم‌ ‌در‌ بني‌ اسماعيل‌ بودند ‌تا‌ زمان‌ بعثت‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ودايع‌ نبوت‌ ‌را‌ بآن‌ حضرت‌ تقديم‌ نمودند چنانچه‌ انبياء بني‌ اسرائيل‌ ‌هم‌ ‌تا‌ زمان‌ موسي‌ (ع‌) اوصياء حضرت‌ ابراهيم‌ بودند ‌در‌ بني‌ اسرائيل‌ و قبطيان‌ و ‌از‌ موسي‌ ‌تا‌ عيسي‌ اوصياء موسي‌ و ‌از‌ عيسي‌ ‌تا‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ اوصياء عيسي‌ و سپرده‌ شد ودايع‌ انبياء بني‌ اسرائيل‌ بآن‌ حضرت‌ و ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ باوصياء طيّبين‌ و طاهرين‌ ‌خود‌ ‌تا‌ حضرت‌ قائم‌ عجّل‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌، و اينها وارث‌ تمام‌ انبياء و اوصياء انبياء بودند، و ‌اينکه‌ مطلب‌ ‌را‌ حقير ‌در‌ مجلد اول‌ و دوم‌ كلم‌ الطيب‌ ‌در‌ باب‌ شرائط نبوت‌ و امامت‌ مفصلا ‌از‌ روي‌ ادله‌ متقنه‌ بيان‌ كرده‌ام‌ مراجعه‌ فرمائيد بپردازيم‌ بتفسير ‌آيه‌ شريفه‌ وَ هُم‌ يَنهَون‌َ عَنه‌ُ واو عاطفه‌ عطف‌ بجملات‌ ‌آيه‌ سابقه‌ ‌است‌ و ضمير ‌هم‌ مرجعش‌ همان‌ كفاريست‌ ‌که‌ ‌در‌ مِنهُم‌ مَن‌ يَستَمِع‌ُ إِلَيك‌َ ‌است‌ ‌که‌ داراي‌ صفات‌ مذكوره‌ ‌در‌ آيات‌ قبل‌ بودند و ‌اينکه‌ دسته‌ كفار عنود ساير كفار ‌را‌ نهي‌ ميكردند ‌که‌ تشرف‌ خدمت‌ حضرت‌ ‌را‌ پيدا نكنند و ‌از‌ فرمايشات‌ درربار ‌او‌ استفاده‌ نكنند و باخلاق‌ حميده‌ ‌او‌ نگروند و معجزات‌ باهرات‌ ‌او‌ ‌را‌ مشاهده‌ نكنند و باو ايمان‌ نياورند يَنهَون‌َ عَنه‌ُ و مردم‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ دور ميكردند ‌که‌ نبادا دور ‌او‌ جمع‌ شوند و علم‌ اسلام‌ ‌را‌ بلند كنند و عدّه‌ و عدّه‌ ‌براي‌ ‌او‌ فراهم‌ شود و شرك‌ و كفر و اخلاق‌ فاسده‌ و اعمال‌ سيّئه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌بين‌ ببرند و مدينه‌ فاضله‌ تشكيل‌ دهند و عظمت‌

جلد 7 - صفحه 41

اسلام‌ و قرآن‌ ‌را‌ ‌بر‌ عالم‌ روشن‌ كنند.

وَ إِن‌ يُهلِكُون‌َ إِلّا أَنفُسَهُم‌ خداوند پيغمبر ‌خود‌ ‌را‌ و قرآن‌ مجيدش‌ ‌را‌ و دين‌ حقّش‌ ‌را‌ ياري‌ ميفرمايد و ‌هر‌ چه‌ اينها بيشتر عناد ورزند ذليل‌تر و خفيف‌تر ميگردند و دين‌ حق‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ چيره‌تر ميگردد و اينها بدست‌ ‌خود‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ مهلكه‌ مياندازند و بعذاب‌ ابدي‌ گرفتار ميكنند وَ ما يَشعُرُون‌َ نميفهمند ‌که‌ ‌با‌ ‌خود‌ چه‌ ميكنند.

(بيان‌) جاهل‌ بسيط شاعر هست‌ ‌اگر‌ برود ‌در‌ تعقيب‌ علم‌ و معرفت‌ تحصيل‌ ميكند و حق‌ ‌را‌ درك‌ ميكند و ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ ضلالت‌ جهل‌ نجات‌ ميدهد و بنور علم‌ هدايت‌ ميشود و لكن‌ جاهل‌ مركب‌ شعور ندارد ‌حتي‌ جهل‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌هم‌ درك‌ نميكند و تصور ميكند عالم‌ ‌است‌ نه‌ ‌در‌ مقام‌ معرفت‌ برميآيد و نه‌ حق‌ ‌را‌ درك‌ ميكند و نه‌ ‌از‌ ضلالت‌ نجات‌ ميدهد و نه‌ هدايت‌ ميشود.

‌هر‌ كس‌ ‌که‌ نداند و نداند ‌که‌ نداند

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 26)

در این آیه می گوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمی کنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش می کنند افراد حقطلب را با سمپاشیه ای گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا «آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهی می کنند» (وَ هُم ینهَونَ عَنهُ).

«و خودشان نیز از او فاصله می گیرند» (وَ ینأَونَ عَنهُ).

بیخبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبه ای که دارد پیروز خواهد شد.

بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهی خواهد شد و جز خود را هلاک نمی کنند، ولی قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِن یهلِکونَ إِلّا أَنفُسَهُم وَ ما یشعُرُونَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
  2. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌4، ص 421.
  3. ابن ابى‌حاتم در تفسیر خود از سعید بن هلال روایت كرده كه این آیه درباره عموهاى پیامبر نازل شده كه ده نفر بودند كه در ظاهر با او بودند و در باطن بر ضد او رفتار می‌نمودند. (البته غیر از ابوطالب و حمزه كه به او ایمان آورده بودند و عباس كه بعد به او ایمان آورده بود، مؤلّف).
  4. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 328.

منابع

آرشیو عکس و تصویر